منبر مجازی :
«تقوا یا نسب؟ نبرد غرور و فروتنی در ترازوی اسلام»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام علی خیر خلق الله، محمد بن عبدالله، المبعوث رحمةً للعالمین، وعلی آله الأطیبین الطاهرین.
مقدمه: نقد تکبر نسبی در ترازوی وحی
قرآن کریم با نفی کامل معیارهای جاهلی، فرمود:
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ (الحجرات: ۱۳).
ترجمه: «ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست.»
این آیه، تیشه بر بنیان تفاخرهای قبیلگی و نژادی میزند و نشان می دهد کرامت انسان نه در نسب، که در تقوا و عمل صالح است. اما چرا برخی هم چون مشرکان جاهلی، به جای تقوا، به شجره نامه های پوسیده می بالند؟!
بخش اول: ریشه های روانی تکبر نسبی و بیماری های درونی
تکبر نسبی، ریشه در «عقده خودکم بینی» دارد؛ فردی که از درون احساس پوچی می کند، می کوشد با فخرفروشی به نیاکان، این خلأ را پر کند. امام علی (ع) در تحلیل این بیماری روحی می فرماید:
«مَنِ اطْمَأَنَّ إِلَى حَسَبِهِ خَوَّی اللَّهُ أَصْلَهُ» (غرر الحکم، ج۱، ص۲۹۵، ح۸۷۶۵).
ترجمه: «هر کس به نسبش مغرور شود، خدا ریشه اش را نابود می کند.»
قرآن نیز نمونه ابولهب را می آورد که با وجود انتساب به بنی هاشم، به دلیل تکبر و دشمنی با پیامبر (ص)، در آتش جهنم جاودانه شد:
﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ (المسد: ۱).
ترجمه: «بریده باد دو دست ابولهب و هلاک شد!»
نمودهای روانی تکبر نسبی:
۱. نیاز به دیده شدن: فرد متکبر همواره می کوشد با گفتن جملاتی مانند «ما شأنمان از شما بالاتر است»، جایگاه خیالی خود را تحمیل کند.
۲. حقارت فقرا: قرآن از زبان دوزخیان نقل میکند: ﴿وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ﴾ (المدثر: ۴۴)؛ ترجمه: «بینوا را غذا نمی دادیم.»
۳. نفاق اجتماعی: اینان همانند خوارج نهروان، با دخالت در امور خصوصی مردم و تفرقه افکنی، جامعه را می شکافند. امام صادق (ع) هشدار می دهد:
«إِیَّاکَ أَنْ تَتَکَلَّمَ بِمَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَإِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُخْتَلِفَ الْمِرَاءَ» (تحف العقول، ص۳۶۲).
ترجمه: «از سخنی که به آن علم نداری بپرهیز؛ زیرا خداوند جرّ و بحث کننده ی فتنه گر را دشمن می دارد.»
بخش دوم: تبعات اجتماعی و اخروی تکبر نسبی
۱. تخریب کرامت انسانی و عذاب الهی
قرآن سرنوشت قارون را مثال می زند که به مال و نسبش می نازید و سرانجام زمین او را بلعید:
﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ (القصص: ۸۱).
ترجمه: «پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم.»
امروز نیز کسانی که با «پزِ پدران» می بالند، غافلند که فردای قیامت، پدرانشان را فراموش می کنند:
﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ (عبس: ۳۴-۳۵).
۲. نفاق و دروغ پردازی
امام رضا (ع) می فرماید:
«الْکَذِبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ» (عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۶۵).
ترجمه: «دروغ کلید هر شری است.»
متکبران نسبی برای حفظ جایگاه خیالی خود، از هیچ دروغی ابا ندارند و حتی به تخریب دیگران می پردازند. قرآن هشدار می دهد:
﴿وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ﴾ (الهمزة: ۱).
ترجمه: «وای بر هر عیب جوی مسخره کننده!»
۳. عذاب دنیا و رسوایی آخرت
خداوند متکبران را در همین دنیا رسوا می کند؛ چنانکه قوم عاد به دلیل تکبر نابود شدند:
﴿فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ... فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا﴾ (فصلت: ۱۵-۱۶).
ترجمه: «قوم عاد به ناحق تکبر ورزیدند... پس تندبادی سوزان بر آنها فرستادیم.»
بخش سوم: درمان تکبر نسبی از منظر وحی و عقل
۱. تواضع، راه نجات
پیامبر (ص) فرمود:
«مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۲۱).
ترجمه: «هر کس برای خدا فروتنی کند، خدا او را بلندمرتبه می کند.»
امام باقر (ع) در تعریف مؤمن می فرماید:
«التَّوَاضُعُ» (تحف العقول، ص۲۸۵).
ترجمه: «فروتنی [نشانه مؤمن است].»
۲. تقوا به جای نسب
امام سجاد (ع) در دعای مکارم الاخلاق می فرماید:
«وَاجْعَلْنِی أَکْرَمَ مَنْ مَرَّ عَلَیْهِ الزَّمَانُ» (صحیفه سجادیه، دعای ۲۰).
ترجمه: «مرا گرامی ترین مردم در گذر زمان قرار ده.»
این کرامت، نه با فخرفروشی، که با خدمت به خلق و پرهیزگاری حاصل می شود.
خاتمه و هشدار نهایی
ای مردم! آیا فراموش کرده اید که خداوند متکبران را خوار می کند؟! ﴿کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ﴾ (غافر: ۳۵).
ترجمه: «این گونه خداوند بر قلب هر متکبر ستمگری مهر می زند.»
پس تقوا پیشه کنید و بدانید فخر واقعی، نه به پدران و اموال، که به تقواست.
والسّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
منابع:
۱. قرآن کریم.
۲. الکافي، شیخ کلینی، ج۲، ص۳۳۲ و ۳۶۹.
۳. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۷۲، ص۱۲۱ و ۳۹۰.
۴. غرر الحکم، آمدی، ج۱، ص۲۹۵، ح۸۷۶۵.
۵. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص۲۸۵ و ۳۶۲.
۶. عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۲، ص۶۵.
۷. صحیفه سجادیه، دعای ۲۰.
۸. صحیح مسلم، کتاب البر والصلة، حدیث ۲۵۶۴.
🖌 سیدرضا جباری