"لا إله إلا أنت: نجات در تاریک‌ترین عمق طوفان"
9 بازدید
موضوع: اخلاق و عرفان
قصه های قرآنی:
"لا إله إلا أنت: نجات در تاریک‌ترین عمقِ طوفان"
در زندگی گاه لحظاتی پیش می‌آید که احساس می‌کنیم در میان طوفانی از مشکلات اسیر شده‌ایم؛ راهی برای گریز نیست و همه‌چیز ما را به سمت عمیق‌ترین نقطهٔ ناامیدی می‌برد. درست در چنین لحظاتی است که داستان حضرت یونس(ع) و آن تجربهٔ تلخ اما آموزنده‌اش، همچون چراغی روشن برای ما بشمار می‌آید. 
داستانی که از بندگی و امید حکایت می کند.
 سرگذشت حضرت یونس علیه‌السلام، آیینه‌ای است که در آن، رمز رهایی از این گرداب را می‌توان یافت. او سال‌ها قوم خویش را به یکتاپرستی فراخواند، اما سنگدلی مردمان، چون دیواری سخت میان آنان و نور هدایت ایستاد. شاید اگر امروز به گوشه‌ای از خیابان‌های شلوغ شهرمان گوش بسپریم، همان نجوای نافرمانی را بشنویم؛ گویی انسان در هر زمانه‌ای، وسوسه‌ی نادیده گرفتن ندای حق را در سر می‌پروراند.
یونس، بی‌آنکه فرمان الهی را انتظار بکشد، قومش را ترک گفت. اما تقدیر، دریایی خروشان پیش پایش نهاد. کشتی زندگی‌اش در امواج خشم‌آلود طوفان، سرگردان شد. وقتی قرعه، سه بار نامش را فریاد زد، فهمید که گریزی از این آزمون الهی نیست. «وإذْ يُرِيكُمُ الْبَحْرَ خَاشِعًا فَإِذَا هُوَ يَسْجُدُ لِلَّهِ» (و هنگامی که دریا را آرام می‌بینید، ناگهان آن برای خدا سجده می‌کند) (الفتح: ۲۴). طوفان، درس تواضع می‌داد؛ اما انسان، گاه تا لب پرتگاه نمی‌رسد، سر تعظیم فرود نمی‌آورد.
هنگامی که اقیانوس امواج خروشان را پدید آورد، نهنگی عظیم او را بلعید. 
در شکم ماهی، در عمق دریای تنهایی، جایی که حتی نفس‌کشیدن نیز زنجیری بر گردن روح می‌شد، یونس فهمید که جز بازگشت به سوی مهربان‌ترین، راهی ندارد. آنجا بود که زمزمه‌هایش از اعماقِ جان جاری شد:  
«لَا إِلٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»  
(«هیچ معبودی جز تو نیست، تو پاک و منزهی، و من از ستمکاران بودم.») (الأنبیاء: ۸۷) 
این دعا، کلید هر قفسی است. خداوند که هم واره دست توبه‌کاران را می‌گیرد، او را از تاریکی‌ها رهانید. نهنگ، این قاصد رحمت، یونس را به ساحل امید رساند. گیاهی از کدو بر او سایه افکند تا زخم‌های تن نحیفش التیام یابد؛ گویی طبیعت نیز در برابر عزم بنده‌ی توبه‌کار سر تعظیم فرود می‌آورد.
آری، یونس امروز، ما هستیم! در جهانی که طوفان بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی، کشتی وجودمان را می‌کوبد، گاه بی‌تابانه می‌گریزیم. استرس شغلی، تنهایی مجازی، یا شکست‌های پی‌درپی… ما را به ورطه‌ی یأس می‌کشاند. 
اما قصه‌ی یونس یادآور است: همین ظلمات به ظاهر پایان‌ناپذیر، آغاز نوری است که از جان خودمان می‌تابد. هرگز نباید از رحمتِ بی‌منتهای که «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»
 (از رگ گردن به تو نزدیک‌تر است) (ق: ۱۶) غافل شد.
کاش پیش از آنکه نهنگ مشکلات ما را ببلعد، پیش از آنکه طوفان، بال‌های امیدمان را بشکند، بیاموزیم که در اولین لحظه‌ی تلاطم، فریاد «سبحانک» سر دهیم. نجات، همیشه نزدیک است؛ حتی اگر در تاریک‌ترین عمق دریا باشی. فقط کافی است باور کنی که هیچ چشمی، گریان حقیقت را نادیده نمی‌گیرد…
نتیجه گیری
این داستان برای هر انسانی که در بحران‌های زندگی گرفتار شده، سرشار از درس است. در میان سختی‌ها، گاهی به‌دنبال گریز هستیم، اما حضرت یونس(ع) به ما آموخت که گریز به تنهایی چارهٔ مشکلات نیست. او در تاریکی عمیق، در شکم نهنگ، به حقیقتی روشن دست یافت: راه نجات، تسلیم شدن به ارادهٔ الهی و بازگشت با صداقت و ایمان است.
ما نیز وقتی خود را در تنگناها احساس می‌کنیم و امیدمان کمرنگ می‌شود، باید به این ذکر پناه ببریم:
"لَا إِلٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ"
این جمله نه تنها دعایی برای بخشش است، بلکه مسیری برای یافتن نور الهی در تاریک‌ترین لحظات زندگی. هیچ ظلمتی نمی‌تواند ابدی باشد، اگر تمام توجه مان به نور حق بسپاریم. شاید این بزرگ‌ترین درس این قصه باشد: امید، پیامی است که از هر تاریکی برمی‌خیزد.

✍️ سیدرضا جباری